بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
داستان زیبا در مورد حجاب:
رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش و…از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را میپوشانند.
سخنان مقام معظم رهبری حفظه الله در مورد حجاب:
اسلام می خواهد که رشد فکری و علمی و اجتماعی و سیاسی و- بالاتر از همه- فضیلتی و معنوی زنان به حدّ اعلی برسد و وجودشان برای جامعه و خانوادۀ بشری به عنوان یک عضو، حدّ اعلای فایده و ثمره را داشته باشد. همۀ تعالیم اسلام از جمله مسئلۀ حجاب، بر این اساس است. مسئلۀ حجاب به معنای منزوی کردن زن نیست. اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد، برداشتش کاملًا غلط و انحرافی است. مسئلۀ حجاب به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بی قید و شرط زن و مرد در جامعه است. این اختلاط، به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد- به خصوص به ضرر زن - است.
دشمن هر روز از یک رنگی میترسد:
☜︎︎︎یک روز از لباس سبز سپاه?
☜︎︎︎یک روز از لباس خاکی بسیج?
☜︎︎︎یک روز از سرخی خون شهید❤
☜︎︎︎یک روز از جوهر آبی رأی دادن?
ولی………
هر روز از سیاهی چادُر تو میترسد?
“بانو اسلحهات را زمین نگذار”
رعرش مجلس غم ارباب عالم است
مشکى بپوش اى دل شیدا محرم است
غش کرد فاطمه به خدا محتشم بس است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟!
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟!»
«شور حسین علیه السلام است؛ چه ها می کند»؟!
فصل فراوانی یادت از راه رسیده است و من نوبرانه های اشک را از نگاهم چیده ام.
غمی سترگ بر دلم چنگ انداخته است؛ غمی به وسعت غروب عاشورا؛
غمی به اندازه پریشانی «زینب» علیهاالسلام هنگام وداع؛
غمی به بلندای فریاد «قاسم علیه السلام » از دل میدان،
غمی به وسعت زیباییِ علی اکبر علیه السلام
غمی به نازُکای حنجره «علی اصغر»، آن گاه که حتی،
تاب نوازش خنکای نسیم را نداشت چه رسد به شرنگ تیر سه شعبه.
غمی به ارتفاع تلِّ زینبیه؛ هنگامی که زینب علیهاالسلام دیگر صدای
لا حول و لا قوة إلاّ باللهِ را از حنجر امام علیه السلام نمی شنید
و آخرین تبسّم برادر را در ذهن خسته اش، تجسّم می کرد.